آروینآروین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

آروین نامه...

پاییز 1390؛ چهارم مهرماه؛ پا به دنیا گذاشتم و آروین نامه روزهای زندگیمه...

دوازده+یک

سیزده ماه از به دنیا آمدنم و یک ماه از اولین تولدم می گذره .............. و این یعنی که عدد نحثی را رد کرم و بایدتغییراتی در خودم بدهم............ می خواهم کتاب بخوونم............. غذا بخورم......... و شب ها خوب بخوابم............. میرم که فصل جدید زندگیمو شروع کنم........... ...
4 آبان 1391

فوضول نه ، کنجکاو!!

بگذار ببینم اینجا چی دارم.............   دیگه چیا دارم..................   این جنسش چیه؟................   ای وای دوربین مخفیه ، لو رفتم................   برم ببینم اون طرفا چی دارم.............   این که جاش اینجا نیست.............   خوب دیگه جایی مونده که ندیده باشم............   مامان عصبانی نشو ؛  من که فوضول نیستم کنجکاوم...........   این چیه همش میگه چیلیک ؟ ! ............ ...
4 آبان 1391

خاله عنکبوت

روی تخت دراز کشیه بودم که یه چیزی دیدم   یعنی چی میتونه باشه؟؟؟!!!...   آهان فهمیدم..........   بگذار بشینم تا بهتر ببینمش.............   اَاَاَاَاَ چقدر بزرگه.........   این هم دوستمه .............. اسمش خاله عنکبوته و داره برام پلیور می بافه...................     ...
3 آبان 1391

هفت!!!!!!!!!!!

عددی مقدس به نام هفت......... وبالاخره یه روز که مامانم منو نشوند روی وزنه با تعجب یه چیز باورنکردنی دید........... بله بالاخره عدد هفت روی وزنه به نمایش در اومد........... و این منه هفت کیلوییم............ ...
25 شهريور 1391

بسیار سفر باید...

اول چمدونامونو بستیم.... همه چیو برداشتیم..... و سفر آغاز شد...... یه مسافرتی که از توی ماشین شروع شد..... تا به دریا رسید.... و اولین ثبت اسمم روی ماسه ها... وباد خنکی که از سمت دریا میومد... و از کنار دریا تا بالای کوه ها.... ورسیدیم به یه جایی که خیلی جالب بود... با یه آقایی آشنا شدم ولی عمو نبودا... یه جایزه ی خوشمزه..... و خواب های طلایی...... درآخر هم خداحافظی با دریا....     ...
20 شهريور 1391

؟؟؟

این چشم ها مال کیه؟ این چی میتونه باشه؟ اسب آبی ؟ از این زاویه چطور؟ آبشار؟ ؟ ؟ ؟ . . . . . نه نه نه...... این منم که ایستاده ام ببین چه فشاری را تحمل می کنم................ و ازش لذت می برم............. دیگه کم کم دارم به آسمون نزدیک میشم............   ...
18 شهريور 1391